الین جونم😍الین جونم😍، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

💕یادگاری برای فردای دخترم💕

چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو...

3 سالگی😍

میخوام از یه عشق فرازمینی بگم از یه حس ناب که خیلیاتون درگیرشین🧡 تنها حسی که بدون هیچ توقعیه، هیچی توش برابر نیست😌جوری بهش وصلی که بیشتر از اون درد میکشی، با هر آخش قلبت تیکه پاره میشه❤️هر روزم شدتش بیشتر از دیروز میشه، از وقتی میاد خودت میشی نفر دوم زندگیت😍 حس قشنگ مادری😍❤️ الینِ من: میخوام انقدر با من راحت باشی که وقتی کنار منی به موسیقی مورد علاقه‌ت گوش بدی و جوری که دوست داری لباس بپوشی. وقتی خواستی باهام حرف بزنی فکر نکنی مزاحمی، بدونی که من همیشه با حوصله به تمام حرف‌ها و نگرانی‌هات گوش میدم و براشون ارزش قائلم. چیزهایی که توی سرت میگذره رو بهم بگی. در حالی که دستات توی دستامه ترس‌هات رو باهام قسمت بکنی. 😘❤️ ...
7 آبان 1401

شیشه عمر منی

سلام نفسم عزیزدل مامان.. الهی من قربون قد و بالات برم. دیشب 1401/6/11 اتفاق خیلی بدی افتاد و من مردم و زنده شدم..از روی سکوی بهارخواب در حالی که داشتی با میلاد(پسرعموم) حرف میزدی(همیشه از اینطرف دیوار صداشون میزدی و اونام جواب میدن) منم داشتم حیاط رو میشستم که ای کاش نمیشستم و کنارت وایستاده بودم، یهو افتادی پایین و سرت شکست صدای خیلی بلندی داد. اون لحظه نفهمیدم چطور خودم و رسوندم بهت،فاطمه هم که اونجا بود زودتر رسید و تورو بلند کرد که منم رسیدم و تو رو ازش گرفتم. قلبم داشت وایمیستاد، خون زیادی میومد و من دیگه دست و پام شل شده بود تورو دادم بغل مامان بزرگت  چایی خشک اوردم زدم به پیشونیت که خون بند اومد بعد زنگ زدیم به بابات که بیاد اونم...
12 شهريور 1401

از شیر گرفتن

سلام نفسِ مامان الان ساعت 3:42 دقیقه است در تاریخ 7 شهریور 1400 و تو 22 ماهت میشه من از دیروز ظهر دیگه بهت شیر ندادم یعنی هنوز یک روز نشده ولی خیلی عذاب وجدان دارم و گریه ام میگیره عشقم منو ببخش که اینکارو باهات کردم دیگه بالاخره یه روز باید اینکارو میکردم ولی تمام وجودم ناراحته.. هرلحظه ای که تو ناراحت باشی من میمیرم عمرم نمیدونم زوده یا نه ولی همه میگن دیگه کافیه و خودم هم میترسم بخاطر شیر شب دندونات خراب بشه دیروز ظهر که تورو روی پاهام تکون دادم و با شیشه شیر خوابوندم خوب بود زیاد بهونه نگرفتی اما شب خیلی اذیت شدی تا خواب رفتی نیم ساعت پیش هم بیدار شدی و گفتی ممه میخوام( باور کن هر بار که اینو میگی جیگرم آتیش میگیره که تو رو ا...
7 شهريور 1400

گوشواره های نازم

سلام عشق من گوشواره هات مبارک نفسی دیشب 16.2.99رفتیم پیش یکی از هم محلی هامون و گوشاتو سوراخ کردیم میخواستم ببرم مطب گوشاتو سوراخ کنیم که گفتن بعضی بچها گوش هاشون به دستگاه حساسیت داره و به روش قدیمیا بهتره و... ماهم رفتیم یه خانومی به روش سنتی گوشای کوچولو و نازتو سوراخ کرد عزیزدلم منو ببخش خیلی اذیت شدی و گریه کردی منم خیلی ناراحت شدم هنوزم گوشات قرمزه و دست میزنم دردت میگیره عزیزم ایشالا زودتری خوب میشه نفسم... تو قشنگ ترین دختر روی زمینی 😘😘😘😘😘😘 ...
17 ارديبهشت 1399

ششمین ماهگرد

سلام عزیزم دخترنازم یک ماه دیگر گذشت. تو تو بزرگتر شدی و من عاشق تر.. نیم ساله شدنت مبارک عشق مامانی برات یه دنیا آرامش، یه دنیا سلامتی، یه دنیا دلخوشی رو آرزو میکنم... از این روزهایت بگم که هر روز زیباتر از قبل میشی و من هر روز بیشتر از قبل خدا رو شاکرم.. اینم بگم که الان روبروم خوابیدی و داری با عروسکت بازی میکنی و همینجوری کلماتی که تازه یاد گرفتی رو میگی.. امروز 16.2.1399وقتی برای اولین بار گفتی بابا و اولین کلمه رو گفتی خییلی خییلی ذوق کردم و خیلی خوشحال شدم عزیزدلم.. تا الان آااااا. بابا.دده.بوووو..بههههه...اینا رو میگی عشقم چقدر خوشبختم که تورو دارم عروسکم.. با تمام مداد رنگی های دنیا، به هر زبانی که بدان...
17 ارديبهشت 1399

چهار و پنج ماهگی الین جونم

سلام عشق من الین نازم ببخشید که ماهگردت رو دیر ثبت میکنم عزیزکم آخه این روزا درگیری های زیادی دارم نمیدونم چجوری بگم ولی خودت میدونی که عزیزم..  خب بریم سراغ چهارماهگی عزیزدلم.. الین خانمم کم کم داری بزرگ میشی و من هرلحظه عاشق تر از قبل..نمیدونم چه کار خوبی انجام دادم که خدا منو قابل دونست و تورو گذاشت تو دامنم.. من هر لحظه بابت بودنت خداروشکر میکنم🙏🙃... نفس مامان وقتی شیر میخوری دستت رو میذاری روی دستم، گرمای کف دستت خیییلی بهم آرامش میده ومن عاشق اینجور وقتام...وقتی که خوابت میاد باید برات لالایی بخونم و شیر بخوری تا خواب بری😅😘😘.. عشق جان مرسی که اومدی و زندگی من و بابایی رو خوشکل تر کردی😚😚😚... اینم عکسای 4ماهگ...
18 فروردين 1399

باید صبور باشم😑

عزیز دل مامان سلام امروز اومدم از خاطراتی بنویسم که گاهی منو رنجوندن عزیزم اول از همه چیز سلامتی تو برام مهمه  بعضی اوقات خیلی اذیت میشم از جمله امروز که گریه میکردی و شیر هم نمیخوردی و هر کار دیگه هم میکردم آروم نمیشدی منم دیگه کاری از دستم بر نمیاد و  میشینم گریه میکنم اما من خیلی خوشبختم که همچین همسری دارم که تو این موقعیت ها کلی دلداریم میده و آرومم میکنه.. توهم خیلی خوشبختی که همچین پدر خوبی داری..نمیدونم چرا چند وقته درست شیر نمیخوری باید به زور بهت شیر بدم شیرخشک هم که نمیخوری برای همین وزنت بالا نرفته.. خیلی دوست دارم تو هم مثل بچه های دیگه برای شیر خوردن حرس بزنی و شکمو باشی ولی نمیدونم چرا...گاهی اوقات میگم بهت ...
10 اسفند 1398